X
GO
آرشیو از سال 1388 تا مرداد 1399
تاریخ انتشار: ﺳﻪشنبه 28 اردیبهشت 1389

تأملی در مبانی و مبادی شکل‎گیری مطالبات اسلامی حقوق زنان

سید علی متولی امامی

این جریان که به‎عنوان یک حرکت سیاسی ـ اجتماعی و در پی کسب حق رأی زنان در فرانسه شکل گرفت، بعدها و از سال 1960 با حمایت و پشتیبانی همه جانبه ایدئولوژی‎های سیاسی غرب ـ و به‎عنوان یکی از سه محور اساسی برای بسط و توسعه فرهنگ غرب به کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته ـ به‎صورت نوعی ایدئولوژی گسترش یافت، در اکثر کشورها جای پایی هرچند اندک برای خود گشود.

 نکته حایز اهمیت در شکل‎گیری جریانات فمنیستی در کشورهای موسوم به شرق آن است که در اغلب این نقاط، فمنیسم به‎عنوان تنها جریان مطالبه حقوق زنان شناخته شده و هر فرد یا گروه دیگری نیز که در زمینه حقوق و مسایل زنان دغدغه و دلشوره ای داشته باشد، فمنیست خوانده می شود و ذیل جریان های فمنیستی تفسیر می گردد. حال آن‎که در کشورهای غربی نیز که خود مَهد جریانات فمنیستی هستند، برخی فعالان عرصه زنان، خود را غیر فمنیست می خوانند. این مسئله اگرچه به‎ظاهر ساده به‎نظر آید، اما حکایت از یک بحران فرهنگی ناشی از استیلا و تسلط فرهنگ غرب دارد. معضل این‎جاست که در این شرایط، شعارها و آرمان ها و مطالبات فمنیستی غلبه فرهنگی دارد و هر جریان دیگری می بایست مطالبات و دغدغه های خود را در ذیل یک ادبیات مشخص و با عقبه فکری غربی مطرح نماید.

 در هر صورت، آن‎چه که تحت عنوان فمنیسم و به‎عنوان جریان مطالبات حقوق زنان در جهان شهرت یافته تنها یک جریان از مطالبات حقوق زنان است که آبشخور فکری آن تحولات فلسفی تمدن غرب بوده و نمی تواند جریان مطالبات حقوق زنان در جوامع دینی را نمایندگی کند.
به‎طور مشخص، می توان فمنیسم را حاصل اصالت یافتن انسان اومانیسم و فردگرایی در غرب دانست. با این تحلیل در شرایط جدید دنیای غرب، فرد فرد انسان ها اصالت می یابند و هرگونه خواست و امیال فردی تا جایی‎که آزادی دیگران را محدود نکند، حق طبیعی به‎شمار می رود.
در این فرآیند زن نیز به‎عنوان یک انسان در تقابل با سایر افراد و حتی زنان دیگر، اصالت می یابد. بنابراین به‎صورت طبیعی خواست و امیال خود را - که اکنون و در شرایط جامعه مدرن، آن را در مردان متبلور می بیند - مطالبه می نماید. البته در این مقاله نیز گفته نمی شود؛ زن در برابر سایر انسان ها، انسانیت کمتری دارد و نه این‎که نباید حقوق فردی خود را مطالبه کند. اما نکته حایز اهمیت آن است که بپرسیم و بدانیم حقوق انسان ها بر چه مبنایی شناخته و در نسبت با چه شرایطی مطرح می شود.

در جامعه مدرن به‎دلیل اصالت یافتن انسان، فلسفه و مبنای حقوق نه در طبیعت و خلقت که در خواست ها و امیال جمعی انسان هاست و از این رهگذر است که به قرارداد اجتماعی و توافق جمعی روی می آورند و آن را می پذیرند، حتی اگر نتایج آن برخلاف حقیقت خلقت و طبیعت باشد. در این شرایط که ارزش ها و آرمان های جامعه مدرن ارزش هایی چون: عقلانیت ابزاری، تولید انبوه و... - در قشر مردان در اوج قرار دارد، همین ارزش ها ملاک و معیار حقوق تلقی می شود و زنان می کوشند تا به حقوق مردانه - که انسانی تلقی می شود - دست یابند. در مقابل و از منظر تفکر دینی، زن و مرد به‎عنوان دو موجود در مقابل یکدیگر قرار نمی گیرند بلکه در عین اشتراک در انسانیت، متناسب با نوع خلقت و طبیعت خود، حقوق و تکالیفی دارند که مکمل یکدیگر می شوند. بحث مهمی پیرامون فلسفه حقوق و ملاک و مبنای وضع حقوق و تکالیف وجود دارد که ناچاریم ضمن اشاره ای کوتاه از آن بگذریم.
از منظر تفکر دینی هر فرد زن و مرد در عین اشتراک در انسانیت، دارای اختلافات زیستی، روانی، خُلقی و خَلقی هستند. بنابراین خلقت و طبیعت (هست ها) است که بایستی ملاک و معیار وضع حقوق و تکالیف (بایدها) قرار گیرد. اقتضای عدالت آن است که هر فرد متناسب با ظرفیتی که طبیعت و خلقت در اختیار او گذاشته دارای حقوق و تکالیف باشد.

مبنای فلسفه حقوق اسلامی اتخاذ بایدها از هست ها و وضع حقوق و تکالیف (بایدها) متناسب با طبیعت و خلقت (هست ها) است. فمنیست‎ها علاوه بر انکار این مبنای منطقی، تفاوت های موجود میان جنس زن و مرد را نیز انکار می کنند. آن‎ها با چشم‎پوشی از نتایج تحقیقات گسترده روان‎شناسان و زیست‎شناسان در زمینه اختلافات زیستی و روانی زنان و مردان، اختلافات روانی و روحی را با برچسب «جامعه‎پذیری مردسالار!» و اختلافات زیستی را با برچسب «زیست‎شناسان مردسالار!» کنار می‎گذارند. حال بایستی پرسید: زیست‎شناسی که با طبیعت و عینیت سر و کار دارد و با روش‎های تجربی مشاهده و آزمایش به تحقیقات می‎پردازد، چگونه می‎تواند تأثیر «هورمون پرولاکتین» را در رفتار مادرانه هر نوعی از موجودات انکار کند؛ هورمونی که در بین زیست‎شناسان به هورمون «محبت مادری» شهرت یافته است و سبب ایجاد رفتارهای مادرانه می شود. در هر صورت، این نگاه ایدئولوژیک فمنیست هاست که اجازه نمی‎دهد بسیاری گزاره‎های منطقی و علمی را بپذیرند، چراکه در نتیجه پذیرش این گزاره‎ها، بسیاری از مطالبات و مدعیات آن‎ها توجیه منطقی نخواهد یافت و پیگیری آن‎ها بی‎وجه خواهد بود.

حاصل چند قرن فعالیت فمنیستی در کشورهای غربی، جز انحطاط شخصیت انسانی زن ـ مبدل شدن به ابزار تبلیغات و جذب مخاطبان ـ و افول خانواده و مقام مادری نبوده است؛ وضعیتی که با انزوای خانواده و تجربه مسئولیت‎های آن میان نهادهای تخصصی، هرچه بیشتر موجبات ماشینی شدن زندگی انسانی و فاصله گرفتن از زندگی فطری را فراهم می‎آورد. اکنون که نتایج عینی مطالبات غربی حقوق زنان (فمنیسم) در انحراف و به انحطاط کشیدن جامعه زنان آشکار شده است، لزوم خروج جبهه اسلامی زنان از انفعال و شکل‎گیری یک جریان مطالبات اسلامی حقوق زنان برای اصلاح حقیقی ظلم و ستم علیه زنان - چه در وجه افراط که شامل تحقیر و سرکوب بوده و چه در وجه تفریط که تمدن غرب با معرفی وجه حیوانی و شهوانی بر زنان، شخصیت زن را در این وجه منحصر کرده - آن را دامن زده است.

جریان اسلامی مطالبات حقوق زنان به اقتضای عقبه بهتر فکری خود می‎بایست با حفظ اعتدال و فاصله گرفتن از افراط و تفریط‎ها، مسیر صحیح پیگیری مطالبات زنان را پیش پای جامعه کنونی بگذارد. فعالیت جریان اسلامی در دو محور ضروری به‎نظر می‎رسد:

اول آن‎که می‎بایست موضع خود را نسبت به ظلم‎های تاریخی علیه زنان روشن کند و هرگونه اعتقاد به فرودستی زنان در مقام انسانی را - که در برخی متون تاریخی قابل ملاحظه است - مبتنی بر منابع دینی مورد طرد و نقد قرار دهد. متأسفانه در قرون اخیر، ضعف و افول اخلاق و معارف دینی در کشورهای مسلمان و فاصله گرفتن مردان از الگوهای رفتاری بزرگان دین، باعث بروز بی‎عدالتی‎هایی در مورد زنان می‎شود. تأسف‎آورتر آن‎که روحیه تفوق‎جویی و استیلاطلبی خرده فرهنگ مردان ایرانی، مورد نقد و اعتراض بزرگان و جامعه اسلامی قرار نگرفت - اگرچه در منابع دینی و کتب بزرگان دین مورد اشاره باشد - و همین زمینه‎ها سبب شد تا ورود مطالبات فمنیستی به ایران مورد استقبال دختران و زنان ما قرار گیرد و در پی کسب جایگاه حقیقی خود، دنباله‎رو جریاناتی باشند که به هیچ‎روی نسبتی با تفکر و فرهنگ اصیل ایرانی - اسلامی نداشته و معمولا دروازه‎های هجوم فرهنگ غرب تلقی می‎شوند.

 
در محور دوم نیز جبهه مطالبات اسلامی حقوق زنان می‎بایست با اقدام به شفاف‎سازی و تفکیک مطالبات فمنیستی از مطالبات اسلامی حقوق زنان، آن را تبیین وتشریح کند. ممکن است برخی جریانات فکری یا حتی افرادی مدعی شوند که ظرفیت‎های دینی برای طلایه‎داری یک جریان فکری و اجتماعی مطالبات اسلامی حقوق زنان کافی نیست و معارف و احکام دینی نمی‎توانند چنین ظرفیتی را فراهم آورند. در پایان، برای روشن شدن امکانات دینی در پیگیری مطالبات حقوق زنان، به ذکر برخی موارد تاریخی اشاره می‎شود.

در این قسمت تلاش می‎شود به‎صورت فهرست‎وار و گذرا اشاره‎ای به اصلاحات پیامبر اسلام(ص) در حوزه مسایل زنان در اجتماع داشته باشیم.

- دختران حق انتخاب شوهر نداشتند: در یک جریان تاریخی، اختلافی میان پدر و دختری در انتخاب شوهر به‎وجود می‎آید‎.دختر به محضر حضرت رسول(ص) شکایت می‎برد و پیامبر بر حق انتخاب شوهر توسط دختر و عدم تحمیل نظر والدین - در عین محترم دانستن آن - تأکید می‎کنند.

- رسمی تحت عنوان «شغار» در جامعه حاکم بود که براساس آن، زنان و دختران یک خانواده با خانواده دیگر معاوضه می‎شدند و معمولا در این میان، اغراض سیاسی و اجتماعی مؤثر بوده است. پیامبر این رسم را منسوخ کردند و در این‎خصوص فرمودند: لاشغار فی‎الاسلام، یعنی: شغار در اسلام وجود ندارد.

- مهر دختران به‎عنوان حق‎الزحمه پدران در تربیت دختران تلقی می‎شد و متعلق به پدر دختر بود. اسلام مهریه را به‎عنوان هدیه مرد به همسر و نشان صداقت مرد به زن، تحکیم کرد.

- زنان به‎عنوان ارث از سوی مردان باقی می‎ماندند و به ورثه تعلق داشتند. اسلام این رویه را محکوم و ممنوع اعلام کرد: یا ایها الذین آمنوا لایحل لکم اَن ترثو النساء، یعنی: ‎ای مؤمنان بر شما حلال نیست که زنان را به ارث ببرید.

- استقلال کامل اقتصادی به زنان داده شد تا در آن‎چه کسب می‎کنند حق مالکیت داشته باشند: للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن، یعنی: مردان بر آن‎چه کسب می کنند حق دارند و زنان نیز بر آن‎چه کسب می‎کنند حق دارند.

- زنان دارای حق ارث شدند: للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان والا قربون، یعنی: مردان بر آن‎چه از پدران و نزدیکان باقی می‎ماند حقی دارند و زنان نیز بر آن‎چه از پدران و نزدیکان باقی می‎مانند حقی دارند.

- اسلام چند شوهری را منسوخ می‎کند و چند زنی را - به شرط رعایت عدالت - محدود به چهار زن می‎کند. در این خصوص اسلام به‎دلیل یک اصل جمعیت‎شناختی و تاریخی مبنی بر این‎که همیشه تعداد زنان آماده به ازدواج بیش از مردان است و خصوصا آن‎که در مواقع جنگ و بلایا و... این مسئله شدت می‎یابد، چند زنی را محدود به چهار زن و به شرط رعایت عدالت مجاز می‎داند. البته شرایط رعایت عدالت را آن‎چنان دشوار می‎کندکه می فرماید: لن تستطیع اَن تعدلوا، یعنی: هرگز نمی‎توانید به عدالت رفتار کنید. در ادامه می فرماید: ان خفتم اَن لا تعدلوا فواحدة، یعنی: اگر می‎ترسید که به‎عدالت رفتار نکنید به یک زن اکتفا کنید. بنابراین با توصیه‎های مکرر مسئله چند زنی را محدود به موارد و شرایط خاص می‎کند.

در ذیل به بخشی از توصیه‎های رسول اکرم درخصوص رعایت احترام و شأن زن اشاره می‎شود:
جبرییل پیوسته مرا به زنان سفارش می‎کرد تا آن‎که گمان کردم که بر شوهر جایز نیست به زن « اُف» بگوید.
زنان را جز شخص کریم، تکریم نمی‎کند و جز شخص پست مورد اهانت قرار نمی‎دهد.
بهترین شما، مهربانترین نسبت به همسران و دخترانش است.
بهترین شما کسی است که خیرش در حق زنش بیشتر باشد.
به مردان توصیه می‎فرمودند: هنگامی که به منزل می‎آیید، هدیه‎ای برای اهل خانه بخرید و در تقسیم آن ابتدا از دخترانتان شروع کنید.
دختران را ناپسند ندارید که آنان مونس شمایند.
دختر گلی است که می‎بویید و روزی او بر عهده خداوند است.
درخصوص ظرفیت‎ها و قابلیت‎های یک جریان یا ایدئولوژی برای ایجاد حرکت و انجام اصلاحات، لازم است تا جریان مورد‎نظر در دو محور مورد بررسی قرار گیرد:
1- جهان‎بینی، تفکرات و اندیشه‎ها؛
2- روش‎شناسی و منابع.

بررسی این امکانات و قابلیت‎ها فرصتی مناسب برای شرح و بسط نیازمند است، اما به اجمال اشاره‎ای در این‎خصوص خواهیم داشت.
امروز و پس از گذشت قرن‎ها از تحولات فلسفی تمدن غرب، آخرین تحولات در حوزه فلسفی علم، حکایت از ناتوانی و ضعف علوم بشری در شناخت حقایق و حتی واقعیت‎های تجربی دارد و در نتیجه معرفت بشری هم در حوزه علوم انسانی و هم در حوزه علوم تجربی به نسبیتی منجر شده است که در دام چنین نسبیتی تنها عملگرایان (پراگماتیست‎ها) راه خود می‎روند.

ضعف اصلی معرفت بشری عدم اتصال به منبع محکم و قابل اطمینانی است تا آن را منشا استخراج معارف و قوانین خود قراردهد.
بنابراین فلسفه غرب در هر دوره‎ای و با اتکای به یکی از منابع بشری (عقل یا طبیعت) به بن‎بست معرفتی رسید و در عصر کنونی و با ظهور حلقه دین، مکتب ادینبورا و سایر مکاتب مرتبط پشتوانه‎های معرفت بشری ما مورد تردید قرار گرفته است.
اما به اجمال؛ دین اسلام به‎واسطه اعتماد به یک منبع غیربشری و مطمئن به‎لحاظ تحریف‎ناپذیری - قرآن - و همچنین روش اجتهادی در استنباط احکام و قوانین معتبرترین و مطمئن‎ترین روش‎شناسی را در دست‎یابی به‎حقیقت پیش‎پای بشریت گذاشته است

منبع : هفته نامه پنجره