شمار زنان سیاهپوستی که در محیط کار مورد آزار جنسی قرار می گیرند، دو برابر زنان سفید پوست است.
به گزارش "ایونا"، «مارلین فرنچ» کارشناس مسائل زنان درخصوص پدیده آزارهای جنسی درغرب میگوید: «همه مردان در هر طبقه کاری که باشند، حتی اگر عدهای از آنها شرکت فعّال نداشته باشند و فقط بیننده باشند، در رساندن آزار جنسی به زنان همکار، باهم همدست هستند. طبق شهادت زنانی که در شرکتهای آتشنشانی آمریکا کار میکنند، آنها به قدری مورد اذیت و آزار جنسی هستند که خطری برای زندگی آنها به شمار میروند.»
حضور و مشارکتِ برابرِ زنان در محیطهای کارِ بیرون از خانه و قرار گرفتن در کنار همکاران مرد، از جمله مقولههایی بوده و هست که همواره از سوی دیدگاههای فمینیستی ترویج شده است.
جوامع صنعتی غرب نیز در حرکتی هماهنگ، با نادیده انگارىِ تفاوتهای زیستی و غریزی زنان و مردان، فرصتهای مساوی و متعددی برایاشتغال زنان ـ حتی در کارهایی مانند معماری، مهندسی، معدن، بنّایی، ارتش و.. که تا پیش از این به مردان اختصاص داشت ـ فراهم آوردند.اما تفاوتهای واقعی نادیده گرفته شده، معادله را به نفع مردان و به ضرر زنان تغییر داد. قدرت برتر جسمانی و تمایلات شدید غریزىِ مردانه از یک سو، و زیبایی و ضعف جسمانی زنان در مقایسه با مردان از سوی دیگر، موجب شد اذیت و آزار زنان از سوی مردان در محیط کار به وقع بپیوندد. عمده گونههای این آزار جنسی به شرح ذیل بود:
1. تحقیر زنان و توهین به آنها از طریق واگذاری کارهای حاشیهای و پست به آنان؛
2. تحقیر زنان از طریق پرداخت حقوق و مزایای کمتر به آنها در مقایسه با مردان؛
3. آزارها و خشونتهای جنسی مردانِ همکار؛
4. ضرب و شتم و قتل زنان به دستِ مردانِ همکار.
فرنچ، در بحث «جنگ با زنان در محل کار» به بررسی پیامدهای زیانبار دیدگاههای برابرنگری در محل کار میپردازد و اطلاعات و آمار ارزشمندی در این باره ارائه میدهد. به گفته او، در آمریکا با آنکه 55 درصد از زنان در مقابل دریافت دستمزد کار میکنند، ولی همه آنها با تبعیض روبهرو هستند. بنیادها و مؤسسات بازرگانی ادعا دارند که هیچ مانعی در راه پیشرفت زنان قرار ندادهاند، با وجود این، شمار اندکی از زنان ترفیع میگیرند و کسانی که در مشاغل تخصصی و مدیریتی هستند به مراتب کمتر از همتای مردِ خود، حقوق دریافت میکنند. این پدیده در همهجا، در مؤسسات بازرگانی، بنیادهای علمی ـ حقوقی و پزشکی به چشم میخورد.
جنگ با زنان در محیط کار ممکن است هدفی منحصر به فرد داشته باشد و آن، نگاه داشتن آنها در مشاغل پایین اقتصادی است که به صورتهای گوناگون جلوه میکند.
به گفته فرنچ، کمیسیونی در کالیفرنیا اخیراً سعی کرد بداند چرا زنها به تعداد بسیار کم در مشاغل ساختمانی کار میکنند. در مصاحبهای که با زنان کارگر در مشاغل ساختمانی به عمل آمد، معلوم شد که محیط شغلی آنها، همیشه محیط جنگ و نزاع است. مردها در مقابل زنها ادرار میکردند، عکسهای زنندهای در توالت آنان نصب مینمودند، به زنی که مشغول کار با سیمهای برق بود، آب میپاشیدند و زنی را که مشغول بالا بردن آجر و بار سنگین از پلهها بود، لمس کرده، نوازش میکردند.
یک زن جوشکار علیه کارخانه کشتی سازی که در آن کار میکرد، به دلیل آزار و اذیت جنسی، اقامه دعوا کرد. شش زن و 846 مرد در این کارخانه به عنوان متخصص ماهر کار میکردند. کلیه سرپرستها، سرکارگرها، هماهنگ کنندهها، راهنماها یا متصدیها مرد بودند. زنها مجبور بودند به تقویمهایی که روی دیوارها نصب شده و عکسها و مطالب مستهجن بر آن کشیده و نوشته شده بود، نگاه کنند.
مردها با حرفهای رکیک، زنها را مسخره و اذیت میکردند یا نیشگون میگرفتند. قاضی «هوول ملتون» در بخش جکسون ویل فلوریدا، با این استدلال که کارخانه «محیطی مردانه» به وجود آورده و احساسات زنان را با نصب عکسهای زشت جریحه دار کرده است، اعلام نمود که نصب این گونه عکسها آزار جنسی محسوب میشود.
آزارهای جنسی در محیط کار، به اذیت و آزارهای جزیی محدود نیست و در برخی موارد، به ضرب و شتم و قتل نیز منجر میشود. محیط کار در آمریکا برای زنان بهگونهای است که علت اصلی مرگ زنان کارگر، قتل است که همتاهای آنها مرتکب میشوند.
کاترین بل، متخصص بیماریهای مسری در مؤسسه ملی ایمنی شغلی و تندرستی [امریکا] معتقد است:اگر زنی در محیط کار و بر اثر جراحات وارد شده فوت کرد، مطمئن باشید که وی را به قتل رساندهاند. شمار زنان سیاهپوستی که در محیط کار کشته میشوند، دو برابر زنان سفید پوست است. شمار زنان سیاه پوست که هر سال به قتل میرسند، چهار برابر زنان سفید پوست است؛اما احتمال به قتل رسیدن زنان سفید پوست، در ارتش بیشتر است .
«رنکن کپل» در گزارش سازمان بین المللی کار (8991) مینویسد: قتل و آدم کشی، جدیترین جنبه خشونت در کارگاه به شمار میآید. در ایالات متحده، آمار رسمی حاکی از آن است که آدم کشی، دومین علت مرگِ ناشی از کار، به طور کلی، و اولین عامل در خصوص زنان به شمار میآید. همه هفته به طور متوسط، بیست نفر کارگر به قتل میرسند.
برپایه گزارشهای شخصی، تخمین زده شده است که در انگلستان از هر ده زن، هفت نفر در دوره زندگی شغل خود به مدتی طولانی دچار آزار جنسی میگردند. آزار جنسی ممکن است رویدادی منفرد یا الگوی رفتاری پیوسته و ثابت باشد. در حالت اخیر، زنان غالباً در حفظ آهنگ معمول کار خویش با دشواری روبهرو میشوند. ممکن است مرخصی استعلاجی بگیرند یا به کلی از کارشان دست بکشند .
گیدنز، آزار جنسی زنان را در محیط کار در غرب، پدیدهای «بسیار معمول» دانسته است. به گفته او، آزار جنسی بخش بزرگی از زنان شاغلِ حقوق بگیر را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهد. از جهتی همه زنان قربانیان تجاوز جنسی هستند، زیرا ناچارند احتیاطهای خاصی برای حفاظت خود به عمل آورند و با ترسِ تجاوز جنسی زندگی کنند.
گیدنز، همچنین به انواع آزار جنسی زنان در محیط کاراشاره میکند و میافزاید:«آزار جنسی در محل کار میتواند به عنوان استفاده از اقتدار شغلی یا قدرت به منظور تحمیل خواستههای جنسی تعریف شود. این کار ممکن است شکلهای خشنی به خود بگیرد؛ مانند هنگامی که به یک کارمند زن گفته میشود: یا به یک برخورد جنسی رضایت دهد یا اخراج شود. بیشتر انواع آزار جنسی تا حدودی زیرکانهتر است؛ برای مثال، این نوع شامل فهماندن این مطلب است که پذیرفتن خواهشهای جنسی، پاداشهای دیگری به همراه خواهد آورد یا چنانچه اینگونه خواهشها برآورده نشود، نوعی مجازات مانند جلوگیری از ترفیع به دنبال خواهد داشت.»
«هانس اینگوار جانس» در مقالهای با عنوان «زنان سوئدی و فرصتهای مساوی» پس از اینکه کشور سوئد را «قهرمان جهانی برابری بین زن و مرد» معرفی میکند و ازاشغال 142 کرسی (41 درصد) از 349 کرسی پارلمانی توسط زنان سخن میگوید، به گونههای اذیت و آزار جنسیاشاره میکند و مینویسد: «گونههای مختلف نابرابری و آزار جنسی علیه زنان در سوئد موجب شد قانون سوئدی برابرىِ بین زنان و مردان، سند فرصتهای برابر از کارفرمایان بخواهد مستخدمینشان را از هرگونه آزار جنسی محافظت کنند.»
در سال 1989 هنگامی که مجله «نیویورک تایمز» موضوع «مهمترین مسئلهای که زنانامروز با آن مواجهاند» را در آمریکا به همه پرسی گذاشت، تبعیضات شغلی، بیشترین درصد پاسخها را به خود اختصاص داد. در پایان دهه هشتاد، 80 تا 95 درصد زنان شاغل میگفتند: از تبعیض شغلی و نابرابری دستمزد، ناراضیاند. در این دهه، هفتاد درصد زنان از آزار و اذیت مردان شکایت داشتند.»
پیشتر نیز «سیمون دوبوار» در کتاب جنس دوم، آزارهای جنسی علیه زنان در غرب را بررسی و اعلام کرده بود که زنها بهخصوص در کارهای نخریسی و پارچهبافی، مورد سوء استفاده قرار میگیرند. اربابان غالباً آنها را بر مردها ترجیح میدهند. آنها کار بهتری در قبال مزد کمتری انجام میدهند. این فرمول وقیحانه، روشن کننده ماجرای غمانگیز کار زن غرب است.
«تروکن»[ 8 ] میگوید: در کارگاههای ناسالم که نور آفتاب در آنها راه ندارد، نیمی از این دختران پیش از پایان کارآموزی، مسلول میشوند.
به گفته دوبوار، سرکارگران از زنهای کارگر جوان سوء استفاده میکنند. نویسنده ناشناس «حقیقت در باره لیون» مینویسد: آنها برای رسیدن به منظور خود، از تهوع آورترین راهها (نیاز و گرسنگی) سوء استفاده میکنند.
«کارل مارکس» در یکی از یاداشتهای «سرمایه» بااشاره به وضع اسفبار زنان در محیط کار مینویسد: «به این ترتیب است که خصلتهای خاص زنان به زیان خود آنها تمام میشود و عوامل اخلاقی و ظریف طبیعت وی، وسایلی برای به بردگی گرفتن و رنج دادن وی میشود.»
«ژ. درویل»به همین علت در تلخیص کتاب «سرمایه»، زنان شاغل در جوامع غربی را «حیوان لوکس یا جوان بارکشِ» جوامع مدرن معرفی میکند. وضعیت تبعیضآمیز و فراوانىِ برخوردهای خشن جنسی با زنان در محیطهای کار، به گونهای در جوامع صنعتی غرب رو به تزاید بوده است که بانوانِ کنوانسیون رفع تبعیض را بر آن داشته که در جای جای سند بین المللی پکن (1995) ـ به ویژه بخش زن و اقتصاد از مواد 150 تا 181 سند ـ ضمن هشدار به جهانیان در مورد گسترش بیرویه نابرابریها و آزارهای جنسی علیه زنان شاغل، تدابیری برای جلوگیری از این روند فزاینده اتخاذ و توصیه نمایند.
این سند میافزاید: بسیاری از زنان که به کارِ مزد آوراشتغال میورزند، با موانعی مواجه هستند که آنان را از تحقق توان بالقوهشان باز میدارد. تحمل آزار رسانی جنسی، توهین به حیثیت یک کارگر است و زنان را از ارائه خدمتی متناسب با تواناییشان باز میدارد. دولتها یا بخش خصوصی و سازمانهای غیردولتی، سندیکاها و سازمان ملل متحد باید به نحو مقتضی قوانینی را در برابر آزار جنسی و دیگر صور آزاررسانی در جمیعاماکن کار، وضع و اعمال کنند.
بیدلیل نیست که رسانههای گروهی و افکار عمومی در غرب به «بازگشت زنان به خانه» ابراز تمایل میکنند. روزنامه انگلیسی زبان «ملت و جهان» در مقالهای با همین عنوان: «بازگشت زنان به خانه» مینویسد: در ایالات متحده آمریکا، بسیاری از زنان، مشاغل خود را رها کرده و به مادران تمام وقت تبدیل شدهاند. دیوید بالنکن هوان رئیس مؤسسه ارزشهایامریکا این رویکرد جدید را «مکتب جدید طرفداری از خانواده» نامیده است.
این مقاله را با شعری از شاعر بزرگ «هنری ود روژت لانگ فلو» به پایان میرسانم: در خانه بمان قلب من و استراحت کن، قلبهای حافظ خانواده، خوشبختترینند.