6.4 تریلیون دلاری که در عراق و افغانستان تلف کردیم، میتوانست به بهبود شرایط اقتصادی و مبارزه با کرونا کمک کند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ستاد حقوق بشر،جوآن کول، استاد تاریخ دانشگاه میشیگان و استاد پژوهش های خلیج (فارس) در دانشگاه قطر در وب سایت خود می نویسد:
چه خوب بود اگر ثروتمندترین کشور دنیا مقداری پسانداز داشت تا با بحرانهای کنونی بهتر مقابله کند. ما اکنون با شدیدترین بحران اقتصادی پس از رکود بزرگ در دهه 1930 مواجه ایم. به علاوه، جدیترین بحران بهداشتی را تجربه میکنیم، البته بعد از همه گیری آنفلوانزا در سال 1918 که 600 هزار آمریکایی را به کام مرگ کشاند. هر چه باشد ما صاحب اقتصاد سالانهی 21 تریلیون دلاری بودیم.
جورج دبلیو بوش و دولتش 6.4 تریلیون دلار را در جنگهای عراق و افغانستان به باد دادند. در مورد عراق حق انتخاب برای ورود یا امتناع از جنگ با آمریکا بود. عراق به ایالات متحده حمله نکرده بود. دولت سکولار عراق، اعضای القاعده را تحت تعقیب قرار میداد و فعالیت آن را ممنوع کرده بود. بوش فقط از حکومت عراق خوشش نمیآمد و تصمیم گرفت صدام را سرنگون کند.
آن زمان دوره نادری از برتری آمریکا در جهان بود. در جنگ سرد پیروز شده بودیم و شوروی از نفس افتاده بود. هیچ رقیبی که قدرتش با ما برابری کند در دنیا نداشتیم. آمریکا میتوانست از سرمایه گذاری در صنایع نظامی بکاهد، بودجه پنتاگون را کاهش دهد و در عوض در علم، فناوری و ارتقای خلاقیت و تفکر نقادانهی مردم خود سرمایه گذاری کند. در اواخر دولت کلینتون حتی کمی مازاد بودجه هم داشتیم.
اما بوش همه چیز را به باد داد. او در واقع وام های هنگفتی را برای هزینه های جنگ گرفت، در نتیجه شهروندان عادی باید این هزینه ها را پرداخت میکردند. مثل اینکه مجبور باشی خانه سوختهای را بخری و تا آخر عمر به بانک وام مسکن بدهی. سپس این ایده خارق العاده به ذهنش خطور کرد که مقررات مالی را لغو کند، طرحی که به بانکها و حتی شرکت جنرال موتورز اجازه میداد بازپرداخت این بدهیهای دولتی را به اوراق بهادار تبدیل کرده و مثل مهرههای قمار به سرمایه گذاران از همه جا بی خبر بفروشند، طرحی ساختگی که در نهایت فروپاشید.
در آغاز قرن کنونی، آمریکا شرایط امنیتی بدی پیدا کرد. حملات 11 سپتامبر 2001 به نیویورک و واشنگتن دیسی جان بسیاری از آمریکایی های بی گناه را گرفت. اما این حملات موفقیتی شانسی برای یک سازمان تروریستی کوچک بود که 500 هزار دلار برای این عملیاتها هزینه کرده بود. نصب قفل روی در کابین خلبان هواپیماهای مسافربری و اجرای برخی تدابیر امنیتی مانع از تکرار چنین حملاتی شد. در واقع در گذشته هواپیماهای مسافربری شبیه بمبی پر از سوخت بودند و محافظت امنیتی خوبی هم در پروازها وجود نداشت.
اما تقریبا همین اقدامات امنیتی کافی بود، یعنی بهبود امنیت پرواز و اجرای چند عملیات ضد تروریسم بر ضد گروه تروریستی کوچک القاعده.
لزومی نداشت که افغانستان به مستعمره آمریکا تبدیل شود و تلاش کنیم شیوه زندگی 37 میلیون افغانی را تغییر دهیم. نیازی نبود به عراق حمله و آنجا را به اشغال در آوریم و به شکلی در آن کشور حکومت کنیم که انگار آمریکا قدرتی امپریالیستی مثل بریتانیا در دوره نخست وزیری دیوید لوید جورج در قرن بیستم است. لزومی نداشت که 2.7 میلیون نیرو در بخش خدمات نظامی آمریکا به تعداد 5.7 میلیون نیروی نظامی این کشور خدمات بدهند. نیازی نبود که بعد از سال 2006 سالانه به طور میانگین سه هزار و پانصد بمب بر سر افغانستان بریزیم. جدای از تلفات انسانی، هر یک از این بمبها و موشکها هزینه مالی زیادی هم دارند و حمل و نقلشان پر هزینه است. به علاوه، سود تولید این جنگ افزارها عاید شهروندان عادی نمیشد. لزومی نداشت 800 هزار نفر را به قتل برسانیم و وقتی خانوداههای خشمگین قربانیان شروع به گرفتن انتقام عزیزانشان کردند، مجبور شویم آنها را هم بمباران کنیم و عده بیشتری را از بین ببریم.
بسیاری از خوانندگان این متن جوانتر از آن هستند که به یاد بیاورند دولت جورج بوش در طول بازیهای المپیک 2004 تبلیغاتی را در محل بازیها منتشر کرده بود که ادعا میکرد 50 میلیون نفر را آزاد کرده است. منظورشان حمله نظامی و اشغال عراق و افغانستان بود. جورج دبلیو بوش یک بار در سال 2003 ملاقاتی با پل برمر داشت که در آن زمان از طرف خود بوش به عنوان حاکم غیرنظامی عراق منصوب شده بود. برمر پس از این گفتگو اظهار داشت که بوش به او گفته است: من اداره یک کشور را به عهده دارم و تو هم اداره یک کشور را. حال آنکه کسی فکر نمیکرد، بوش بر جایی حکومت میکند یا قادر به این کار است. عراقیها هم در طول حکومت تقریبا یک ساله برمر رنج زیادی را متحمل شدند تا اینکه نهایتا مجبور شد شبانه و بی سر و صدا از آن کشور خارج شود. اقدامی که تا حدی شبیه گریختن ناپلئون بناپارت از مصر در تابستان سال 1799 بود، آن هم وقتی دریافت که حمله به مصر از اول هم ایده خوبی نبوده است.
بوش ابتدا اظهار داشت که میخواهد به عراق حمله کند، چون این کشور به ساخت سلاح هستهای نزدیک شده است. ادعایی که دروغی بزرگ بود. عراق برنامه تحقیقات هستهای فعال نداشت و بازرسان سازمان ملل که تا سال 1998 در آن کشور حاضر بودند، این نکته را تایید میکنند.
بعد از اینکه بوش به عراق حمله کرد و مشخص شد که عراق هیچ سلاح شیمیایی، بیولوژیکی یا هسته ای ندارد، ادعا کرد که هدفش از این حمله اجرای دموکراسی بوده است. اما سپس گفت که به دنبال حاکم کردن یک نفر در این کشور نیست و یک انتخابات وجود خواهد داشت. البته این موضوع در مورد تجارت دموکراسی در شما شک و تردید ایجاد میکند. به علاوه، او قبلا هیچگاه در مورد علاقه اش به دموکراسی چیزی نگفته بود. هنگامی که مطبوعات از وی در مورد کودتای ژنرال پرویز مشرف علیه دولت منتخب پاکستان سؤال کردند، بوش گفت که قلبا با این موضوع موافق است. سپس آنها از او نام مشرف را پرسیدند. اما او جوابی نداشت، فقط میدانست که یک ژنرال در کشوری مملو از مردم قهوه ای کودتا کرده و این بدان معنا بود که برای او فرصتی برای سرمایه گذاری ایجاد شده است.
بنابراین شما با خود فکر میکنید، از آنجا که حزب جمهوریخواه برای شما دو جنگ بدون برد و یک فروپاشی مالی تاریخی را به همراه آورده است، دیگر هیچکس به آنها رای نخواهد داد. اما اینطور نیست، مردم آمریکا جوانب را سنجیدند و شخصی به مراتب بدتر نسبت به بوش در امور مدیریتی پیدا کردند. این کار واقعا خیلی سخت بود.
و به همین ترتیب، اکنون بیماری همه گیر کرونا اوج گرفته است و ترامپ تعدادی از افرادی که معمولاً در چنین بحران هایی مورد نیاز هستند را قبلاً اخراج کرده است. در ماه ژانویه هنگامی که یک تولیدکننده آمریکایی نزد او آمد و گفت که میتواند برای تولید میلیونها ماسک پی 95 اقدام کند، ترامپ پیشنهاد او را رد کرد.
بنابراین 6.4 تریلیون دلار ما در بین النهرین و آسیای میانه دود شد. آیا فایده ای داشت؟ قطعاً فایدهای نداشت. باید بپذیریم که موفقیت مقامات در قبولاندن این موضوع به مردم آمریکا که این کشورها یعنی افغانستان و عراق برای آنها مهم بوده، واقعاً اقدامی زیرکانه بوده است. در ژانویه 2005 وقتی عراقیها رأی دادند و احزاب طرفدار ایران در این کشور پیروز شدند، حامیان بوش برای من ایمیلی ارسال کردند تا نظر من را نسبت به این موضوع بدانند که آیا بوش عراق را به یک چراغ درخشان در یک تپه تبدیل میکند و از آن به عنوان اهرمی برای اصلاح کل خاورمیانه بهره خواهد برد یا خیر. جون گلدبرگ میخواست با من شرطبندی کند که طی یک دهه عراقیها همه از قانون اساسی تحت حمایت بوش که در سال 2005 تصویب شد، بسیار راضی خواهند بود. حال آنکه سه استان از هجده استان عراق قاطعانه این قانون را رد کردند.
و اکنون به چیزهایی نیاز داریم که آنها را در اختیار نداریم. ترامپ بودجه پنتاگون را به 721.5 میلیارد دلار رساند. در حالیکه در سال 2016 524 میلیارد دلار بود. سوال اینجاست که تهدید نظامی جدید که بر اساس آن ما برای جنگ در سال 2020 به 200 میلیارد دلار دیگر در سال نیاز داریم، چیست؟
بنابراین نه تنها 6.4 تریلیون دلار هزینه کردیم، بلکه تریلیونها دلار بیشتر در صنایع جنگی تلف میکنیم که به هیچوجه هیچ سودی برای ما ندارند یا ما را به صورت محسوسی ایمنتر نمیکنند.
در حقیقت، اقدامات آمریکا در شرق آسیا به لحاظ از دست دادن جان افراد و آسیب های اقتصادی بسیار پرهزینه بود و این موضوع یک تهدید برای واشنگتن به شمار میرود. آنچه آمریکا باید انجام میداد این بود که بودجه بهداشت، دانشگاه و تحقیقات علمی را افزایش دهد نه اینکه بر بودجهی پنتاگون بیافزاید. ایالات متحده توسط شرکت های جنگی و سوخت فسیلی و سایر صنایع بیفایده که حتی مشاغل تولیدی زیاد هم ایجاد نمیکنند، شکل گرفته است. این صنایع دولت آمریکا را همچون یک قلک پول برای خود میبینند. در عین حال، 67 درصد از اقتصاد در چیزی به نام خدمات هزینه میشود و 42 درصد از آمریکاییها حتی قبل از وقوع فاجعهی کرونا، کمتر از 15 دلار در ساعت درآمد داشتند.
جورج بوش که به مانند یک شاهزاده رفتار میکرد، یک بار گفت که به خاطر تمام عاشقانههایی که در افغانستان ایجاد کرده است، به این کشور غبطه میخورد. ما به اندازه کافی ماجراهای عاشقانه در خارج از کشور داشته ایم، متشکرم. ما تنها نیاز داریم که 6.4 تریلیون دلار خود را پس بگیری. و ما درخواست کاهش شدید در هزینه های جنگی را داریم. زیرا آمریکاییها آسیبهای بسیاری از آن دیدهاند.