در ویدئوی قتل احمد ما سیاهپوستی را که دارد کشته می شود نمیبینیم، بلکه سیاهپوستی را میبینیم که دارد از خود دفاع میکند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ستاد حقوق بشر، وب سایت شبکه خبری الجزیره در یادداشتی نوشت:
یکی از اولین چیزهایی که بعد از دیدن تصاویر اعدامهای غیرقانونی وحشیانه در آمریکا در نیمه اول قرن بیستم مورد توجه ما قرار میگیرد چهرههایی است که در تصویر میبینیم. آنها دارند لبخند میزنند.
هرچند در اشاره به تروریسم ضد سیاهپوستان، اغلب از صفتهایی چون "ناراحتکننده" ، "تراژیک"، و "وحشتناک" استفاده میشود، اما کلمهای که زودتر از بقیه به ذهن میرسد "لذت" است. اعدامگران لبخند میزدند. آنها از کشتن لذت میبردند. آنها جسد را تکه تکه می کردند و بعضی از تکهها را به عنوان سوغات نگه میداشتند و از تصاویر اعدامهای وحشیانه به عنوان کارتپستال استفاده میکردند. جامعهای که طرفدار برتری سفیدپوستان است از نشان دادن سیاهپوستان درمانده، آسیبپذیر، شکنجه شده، و کشته شده لذت میبرد.
در چنین فرهنگی، ما به راحتی میتوانیم تصور کنیم که انتشار گسترده ویدوئوی احمد آربری در واقع ادامه همان سنت است. و همینطور هم هست. بیشتر کسانیکه این ویدئو را دیدهاند در خلوت خصوصی خود با یک کنجکاوی سادیستی به تماشای آن پرداختهاند، حتی اگر بعدا در جامعه از آن اعلام انزجار کنند و به مردم بگویند که ناراحت هستند.
علیرغم ادعای برخی فعالان، در جامعهای که طرفدار برتری سفیدپوستان است دیدن ویدئوهایی که قتل سیاهپوستان را نشان میدهد منجر به هیچ اقدام و عکس العملی نخواهد شد. این همان سنت سینمایی آنهاست. آنها کارگردان هستند، تولیدکننده هستند، ستاره فیلم هستند، و مصرف کننده فیلم نیز هستند. تصاویر سیاهپوستان کشته شده و در حال مرگ در واقع همان چیزی است که باعث بقای دنیای متنفر از سیاهان میشود. وقتی تصاویر اجساد بیجان آفریقاییها بعد از حمله سال گذشته به هتل Dusit نایروبی و پیش از اطلاعرسانی به خانواده قربانیان پخش شد، رسانههای اجتماعی کنیا بسیار خشمگین شدند. سیاهپوستان حتی مالکیت مرگ خود را نداشتند. بدن یک سیاهپوست یک منظره تماشایی است- نه خصوصی است و نه اشکی بر آن ریخته میشود.
البته سیاهپوستان انسان هستند و افراد زیادی وجود دارند که همچون جامعه بزرگتر، کنجکاوی شهوتمدارانهای در مورد مرگ دارند، هر چند که ادعا کنند که این ویدئو را به منظور درخواست تغییر اجتماعی انتشار میدهند. اما درخواست کردن از یک جامعه طرفدار سفیدپوستان، در تضاد با ایمان به یک جامعه طرفدار سفیدپوستان است. این همان ایمان به جامعهای است که در هر ساعت از چهار قرن گذشته، بیتفاوتی بسیار عمیقی نسبت به ارزش جان سیاهپوستان داشته است. این ایمان، جامعه را در آستانه ضدنژادپرستی شدن میبیند.
این ایمان در جای اشتباهی قرار گرفته است.
این ایمانِ اشتباهی زمانی رخ داد که گروهی از سیاهپوستانی که به بردگی گرفته شده بودند فکر کردند که اگر لبخندشان به اندازه کافی وسیع باشد آنها را آزاد خواهند کرد؛ یا زمانیکه نمایندگان جدید سیاهپوست در دوران بازسازی پس از جنگ داخلی فکر کردند که آمریکا در آستانه ضدنژادپرستی شدن است؛ یا زمانی که تظاهراتکنندگان حقوق مدنی فکر کردند که آوازشان، ناقوس مرگ تبعیض نژادی بود؛ همان زمانی که بعد از قتل تریوون مردم فریاد زدند «دوباره هرگز»! یا همین اکنون.
نژادپرستی پیر نمیشود و نمیمیرد. بلکه ریشه میدواند و منتشر میشود. این جامعه با قتل احمد دست به اقدام نخواهد زد، درست همانطور که با قتل تریوون، ساندرا، اریک، آیانا و دیگرانی که دو هفته دیگر و یا 4 هفته بعد نامشان را خواهیم شنید نیز هیچ اقدامی نکرد.
این جامعه میتواند اقتصاد را متوقف کند، میتواند هواپیماها را از آسمان بگیرد، اما هیچ وقت داوطلبانه جلوی گروههای اوباش قاتل را نخواهد گرفت –چه این اوباش یونیفرم داشته باشند و چه نداشته باشند.
لطفا از اجساد کشته شدگان برای جلب همدردی یک جامعه بدون احساس استفاده نکنید. این امید را در خود متوقف کنید. این امید کنترل شما را به دست میگیرد.
بسیاری از سیاهپوستان درخواست و تقاضا کردهاند که ویدئوی قتل احمد به اشتراک گذاشته نشود زیرا تاثیرات آسیبزنندهای دارد. آنها امیدوارند که به واقعیتی که از پیش میدانستهاند پی نبرند- و آن واقعیت آن است که درخواستهای سیاهان نیز همچون قتل آنها هیچ اقدامی را در پی نخواهد داشت.
اما آسیبی که سیاهان میبینند یک ترومای واقعی و بین نسلی است و باید جدی گرفته بشود. اجداد ما را دور هم جمع میکردند و مجبور میکردند که شاهد اعدام وحشیانه و شلاقزدن باشند، چه در بصره، چه در نایروبی، چه در کیپ تاون، چه در پورت او پرنس، و چه در آلاباما. و این جدای مسئله میلیونها نفر سیاهپوستی است که همین اکنون توسط پلیس تفتیش میشوند،از خانوادههایشان جدا میشوند، و یا در پروژههای مسکن و زاغهها از هتکحرمتهایی که تمامیتخواهیِ آمریکایی بر آنها روا میدارد رنج میبرند.
قتل نژادی در واقع نوک چاقوی سرکوب نژادی بود که باعث جابجایی امواجی از سیاهپوستان از جنوب آمریکا در دوران "مهاجرت بزرگ" شد. در این دوران سیاهپوستان سوار بر ماشینهای وانت، هم از قاتلان فرار می کردند و هم از دادگاهها و دولتهای محلی که به آن قاتلان پناه میدادند. آنها فرار کردند زیرا بعد از آنکه به مغازههای اسلحه فروشی سیاهپوستان حمله شد و اسلحههای آنها ضبط شد، مغازههای اسلحه فروشی سفید پوستان به آنها سلاحی را که برای دفاع از خود نیاز داشتند نمی فروختند. سیاهپوستان دهها هزار بار از قاتلان احمد گریختهاند.
رسانههای محافظه کار، درست مثل کاغذپارههای طرفدار سفیدپوستان در قرنهای پیشین، باز هم به طور غریزی بدنبال یافتن راهی برای حفاظت از قاتلان، و مجرم دانستن و تحقیر قربانیان خواهند بود. اهمیتی ندارد که این فرد سیاهپوست چگونه کشته شده است.
طبقه روشنفکر راستگرا تلاش خواهد کرد تا آنها را مقصر قتل خودشان جلوه دهد. آنها جسد را تحقیر میکنند و تار میکنند و میپوشانند و در مورد اشکالاتی که در انتخابهای فرد کشته شده وجود دارد سخن میگویند، تا به مخاطبان خود موضوعی برای صحبتهای نژادپرستانهشان بدهد.
این در حالیست که رسانههای لیبرال جریان اصلی تلاش میکنند تا طرفداریهای خود از سفیدپوستان را به عنوان «روزنامهنگاری بیطرف» جا بزنند.
اما این تلاشها روی بیشتر سیاهپوستان تاثیر چندانی ندارد. ما همچنان میبینیم که یک فرد کشته میشود. خودسرانه، در روز روشن، و در ملا عام کشته میشود. ما می بینیم که یک خانواده کشته میشود. ما خودمان را میبینیم که کشته میشویم.
با این حال مادر امِت تیل گفت که درب تابوت او را باز بگذارند.
ما همانطور که خواهان حفاظت از بهداشت روانی و سلامت سیاهپوستان هستیم، همزمان خواستار آن هستیم که اجساد سیاهپوستان پنهان نشوند. ما میخواهیم که صورت آنها نشان داده شود، و نام آنها برده شود[1]. گفتمان بیگناهی سفیدپوستان و تصور خوب بودن بنیادین آمریکا، هر دو در این قتلهای نژادی سهیم هستند.
آنها بی وقفه کار میکنند تا هر مورد خشونت علیه سیاهپوستان را به عنوان یک مورد استثنا در این قاعده نشان دهند. وقتی اینگونه مخاطبان را متقاعد کنند، خشم فرو میریزد و آن اتفاقات دیگر مثل کاتالیزور عمل نخواهد کرد.
مادر تیل در تابوت را باز کرد. او ادعاهای آنها را متوقف کرد و با زور جلوی کُندی تغییرات را گرفت.
نباید تصور کرد که همه سیاهپوستانی که خواهان عدم انتشار این ویدئو هستند بخاطر سلامت روان سیاهپوستان نگرانند. بعضی از بلندترین صداهایی که در مخالفت با انتشار این ویدئوها به گوش میرسند متعلق به کسانی است که به احیای احتمالی مستعمرات مهاجرنشین توصیه می کنند. آن ها نیز نمیخواهند کسی جلویشان را بگیرد. هر تابوتی که درب باز داشته باشد به درون فنجان «امید» آنها میافتد، و آنها مثل یک بانوی انگلیسی که در کاسه سوپ خود جمجمه یکی از مهاجران را پیدا کرده است پس میزنند.
این افراد به خوبی میدانند که احمد در فوریه در سکوت مطلق کشته شد. آنها میدانند که همین ویدئو باعث دستگیری قاتلان شد و بسیاری از سیاهپوستان را به خشم آورد، و باعث ترند شدن هشتگ #justiceforahmaud شد و باعث شد که عدهای آشکارا سخن از انقلاب بگویند.
فرانتز فانون ، تئوریسین برجستهای که نظریه مستعمرات مهاجرنشین طرفدار سفیدپوستان را ارائه داد، به این گونه افراد «روشنفکران استعمار شده» میگوید. آن ها از دانشگاهیان سیاهپوست تاثیرگذاری هستند که همیشه بیش از آن حدی که اجازه داشته باشند به قدرتمداران سفیدپوست نزدیک هستند. این وظیفه آنهاست که متنهای کسالت بار بنویسند و و صحنهای را ترسیم کنند که با آن بتوان دربهای ایالت را به روی مردم خشمناک و تحریک شده بست.
وظیفه آنهاست که شهروندان خشمگین را متقاعد کنند که کشتارگاهی که در آن زندگی می کردهاند –که در 400 سال گذشته حتی برای یک ساعت هم چیزی جز بدبختی به بار نیاورده است- یک روز به باغی از گل رز تبدیل خواهد شد.
من در مورد این که انتشار این ویدئو خوب است یا نه به جمعبندی نرسیدهام- اما خوب لزومی هم ندارد که من به نتیجه برسم. من مسئول تصمیمگیری در این مورد نیستم. تصمیم بر سر اینکه آیا این ویدئو باید انتشار پیدا کند یا نه (یا اینکه اصلا از ابتدا باید منتشر می شد یا نه) بر عهده عزیزان احمد است. فقط عزیزان احمد.
اما احمقانه است اگر فکر کنیم که توقف انتشار ویدئوهایی که قتل نژادی را نشان میدهند یک موفقیت محسوب میشود. اگر به جای آنکه یک برده را به درختی در مزرعه ببندند و در مقابل سایر بردهها شلاقش بزنند، او را به گوشه خلوتی از محلههای برده نشین برده و شلاق بزنند، آنگونه که ما فکر میکنیم موفقیتی محسوب نمیشود.
حجم و خشونت بردگیکشیدن از افراد در زندانها و مزارع زندان، به آن علت اجازه گسترش پیدا میکند که تصور میشود این کارها در جایی دیگر و در مکانی مخفی انجام میشود. تصور میشود که این مکانها بیرون از جامعه هستند- حتی اگر در مرکز شهر شیکاگو قرار گرفته باشند. این که خشونت علیه سیاهپوستان را از دید سیاهپوستان پنهان کنیم، جایگزین بدی برای خاتمه دادن به این خشونت است. بدتر آن که این کار باعث می شود ما گستردگی آن را به طور کامل نبینیم. اگر زندانها در میادین شهر برپا میشدند و دیوارهایشان فرو میریخت و شرایط و جمعیتشان آشکار میشد، ما هر روز شاهد یک قیام واتس[2] بودیم.
ما باید جهانی را بوجود آوریم که در آن عکس جسد مایک براون که در خیابان افتاده است درست همانقدر تکاندهنده باشد که تصور یک مرد سفیدپوست،مثلا شیرلی تمپل، که از دار آویخته شده میتواند لرزه بر اندام بیننده بیاندازد. و البته تصویر جسد یک مرد سفیدپوست ناراحتکننده تر است. اما چنین جهانی را نمیتوان با سکوت ساخت. این جهان با آسیب و زخم درست میشود.
این ویدئو و مباحثی که پیرامون آن بوجود امده است به من نشان داد که چطور به من آموزش داده شده است که ببینم (و نبینم). مدتی طول کشیده است تا متوجه چیزی بشوم که به وضوح در مقابل چشمانم وجود دارد. این ویدئو، ویدئوی یک مرد سیاهپوست که دارد کشته میشود نیست.
این ویدئو مرد سیاهپوستی را نشان میدهد که علیرغم اینکه افراد زیاد و اسلحههای زیادی در مقابلش قرار دارند همچنان از خود دفاع میکند. یک مرد سیاهپوست که در مقابل فرهنگ طرفدار برتری سفیدپوستها، که یکبار و بی دلیل به او حمله میکند، از خود دفاع میکند. این سندی است که نشان میدهد احمد مقاومت کرد، مثل تریوون مارتین،مثل مایک براون، مثل ساندرا بلاند، مثل اریک گارنر، و مثل بیشمار افراد دیگری که در مقابل یک فرهنگ قاتل که هیچ وقت شرافت و جنگ منصفانه را نفهمیده است از خودشان دفاع کردند.
صادقانه نیست اگر بگوییم اطلاعات ما در مورد احمد چیزی بیشتر از همان چند ثانیه فیلمی است که دست به دست میچرخد. ما وقتی که زنده بود او را نمیشناختیم و بنابراین نمیتوانیم ادعا کنیم که بعد از مرگش او را میشناسیم. او در آن ویدئو زندگی کرد و جنگید. اوزندگی کرد و علیه تناقضات غیرمنصفانه و شدید جنگید. از این نظر او نماد سنت دیگری بود که در مقابل فرهنگ سفیدپوستان برتری طلب قرار می گرفت – یعنی سنت «مقاومت».
احمد را نمیتوان در مرگش خلاصه کرد و این ویدئو نه صرفا و نه حتی در درجه اول، سندی بر قتل او نیست. این ویدئو سندی از شجاعت اوست در حالیکه خلع سلاح شده و افراد بسیاری در مقابلش قرار گرفته اند.