این جریان که بهعنوان یک حرکت سیاسی ـ اجتماعی و در پی کسب حق رأی زنان در فرانسه شکل گرفت، بعدها و از سال 1960 با حمایت و پشتیبانی همه جانبه ایدئولوژیهای سیاسی غرب ـ و بهعنوان یکی از سه محور اساسی برای بسط و توسعه فرهنگ غرب به کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته ـ بهصورت نوعی ایدئولوژی گسترش یافت، در اکثر کشورها جای پایی هرچند اندک برای خود گشود.
نکته حایز اهمیت در شکلگیری جریانات فمنیستی در کشورهای موسوم به شرق آن است که در اغلب این نقاط، فمنیسم بهعنوان تنها جریان مطالبه حقوق زنان شناخته شده و هر فرد یا گروه دیگری نیز که در زمینه حقوق و مسایل زنان دغدغه و دلشوره ای داشته باشد، فمنیست خوانده می شود و ذیل جریان های فمنیستی تفسیر می گردد. حال آنکه در کشورهای غربی نیز که خود مَهد جریانات فمنیستی هستند، برخی فعالان عرصه زنان، خود را غیر فمنیست می خوانند. این مسئله اگرچه بهظاهر ساده بهنظر آید، اما حکایت از یک بحران فرهنگی ناشی از استیلا و تسلط فرهنگ غرب دارد. معضل اینجاست که در این شرایط، شعارها و آرمان ها و مطالبات فمنیستی غلبه فرهنگی دارد و هر جریان دیگری می بایست مطالبات و دغدغه های خود را در ذیل یک ادبیات مشخص و با عقبه فکری غربی مطرح نماید.
در هر صورت، آنچه که تحت عنوان فمنیسم و بهعنوان جریان مطالبات حقوق زنان در جهان شهرت یافته تنها یک جریان از مطالبات حقوق زنان است که آبشخور فکری آن تحولات فلسفی تمدن غرب بوده و نمی تواند جریان مطالبات حقوق زنان در جوامع دینی را نمایندگی کند.
بهطور مشخص، می توان فمنیسم را حاصل اصالت یافتن انسان اومانیسم و فردگرایی در غرب دانست. با این تحلیل در شرایط جدید دنیای غرب، فرد فرد انسان ها اصالت می یابند و هرگونه خواست و امیال فردی تا جاییکه آزادی دیگران را محدود نکند، حق طبیعی بهشمار می رود.
در این فرآیند زن نیز بهعنوان یک انسان در تقابل با سایر افراد و حتی زنان دیگر، اصالت می یابد. بنابراین بهصورت طبیعی خواست و امیال خود را - که اکنون و در شرایط جامعه مدرن، آن را در مردان متبلور می بیند - مطالبه می نماید. البته در این مقاله نیز گفته نمی شود؛ زن در برابر سایر انسان ها، انسانیت کمتری دارد و نه اینکه نباید حقوق فردی خود را مطالبه کند. اما نکته حایز اهمیت آن است که بپرسیم و بدانیم حقوق انسان ها بر چه مبنایی شناخته و در نسبت با چه شرایطی مطرح می شود.
در جامعه مدرن بهدلیل اصالت یافتن انسان، فلسفه و مبنای حقوق نه در طبیعت و خلقت که در خواست ها و امیال جمعی انسان هاست و از این رهگذر است که به قرارداد اجتماعی و توافق جمعی روی می آورند و آن را می پذیرند، حتی اگر نتایج آن برخلاف حقیقت خلقت و طبیعت باشد. در این شرایط که ارزش ها و آرمان های جامعه مدرن ارزش هایی چون: عقلانیت ابزاری، تولید انبوه و... - در قشر مردان در اوج قرار دارد، همین ارزش ها ملاک و معیار حقوق تلقی می شود و زنان می کوشند تا به حقوق مردانه - که انسانی تلقی می شود - دست یابند. در مقابل و از منظر تفکر دینی، زن و مرد بهعنوان دو موجود در مقابل یکدیگر قرار نمی گیرند بلکه در عین اشتراک در انسانیت، متناسب با نوع خلقت و طبیعت خود، حقوق و تکالیفی دارند که مکمل یکدیگر می شوند. بحث مهمی پیرامون فلسفه حقوق و ملاک و مبنای وضع حقوق و تکالیف وجود دارد که ناچاریم ضمن اشاره ای کوتاه از آن بگذریم.
از منظر تفکر دینی هر فرد زن و مرد در عین اشتراک در انسانیت، دارای اختلافات زیستی، روانی، خُلقی و خَلقی هستند. بنابراین خلقت و طبیعت (هست ها) است که بایستی ملاک و معیار وضع حقوق و تکالیف (بایدها) قرار گیرد. اقتضای عدالت آن است که هر فرد متناسب با ظرفیتی که طبیعت و خلقت در اختیار او گذاشته دارای حقوق و تکالیف باشد.
مبنای فلسفه حقوق اسلامی اتخاذ بایدها از هست ها و وضع حقوق و تکالیف (بایدها) متناسب با طبیعت و خلقت (هست ها) است. فمنیستها علاوه بر انکار این مبنای منطقی، تفاوت های موجود میان جنس زن و مرد را نیز انکار می کنند. آنها با چشمپوشی از نتایج تحقیقات گسترده روانشناسان و زیستشناسان در زمینه اختلافات زیستی و روانی زنان و مردان، اختلافات روانی و روحی را با برچسب «جامعهپذیری مردسالار!» و اختلافات زیستی را با برچسب «زیستشناسان مردسالار!» کنار میگذارند. حال بایستی پرسید: زیستشناسی که با طبیعت و عینیت سر و کار دارد و با روشهای تجربی مشاهده و آزمایش به تحقیقات میپردازد، چگونه میتواند تأثیر «هورمون پرولاکتین» را در رفتار مادرانه هر نوعی از موجودات انکار کند؛ هورمونی که در بین زیستشناسان به هورمون «محبت مادری» شهرت یافته است و سبب ایجاد رفتارهای مادرانه می شود. در هر صورت، این نگاه ایدئولوژیک فمنیست هاست که اجازه نمیدهد بسیاری گزارههای منطقی و علمی را بپذیرند، چراکه در نتیجه پذیرش این گزارهها، بسیاری از مطالبات و مدعیات آنها توجیه منطقی نخواهد یافت و پیگیری آنها بیوجه خواهد بود.
حاصل چند قرن فعالیت فمنیستی در کشورهای غربی، جز انحطاط شخصیت انسانی زن ـ مبدل شدن به ابزار تبلیغات و جذب مخاطبان ـ و افول خانواده و مقام مادری نبوده است؛ وضعیتی که با انزوای خانواده و تجربه مسئولیتهای آن میان نهادهای تخصصی، هرچه بیشتر موجبات ماشینی شدن زندگی انسانی و فاصله گرفتن از زندگی فطری را فراهم میآورد. اکنون که نتایج عینی مطالبات غربی حقوق زنان (فمنیسم) در انحراف و به انحطاط کشیدن جامعه زنان آشکار شده است، لزوم خروج جبهه اسلامی زنان از انفعال و شکلگیری یک جریان مطالبات اسلامی حقوق زنان برای اصلاح حقیقی ظلم و ستم علیه زنان - چه در وجه افراط که شامل تحقیر و سرکوب بوده و چه در وجه تفریط که تمدن غرب با معرفی وجه حیوانی و شهوانی بر زنان، شخصیت زن را در این وجه منحصر کرده - آن را دامن زده است.
جریان اسلامی مطالبات حقوق زنان به اقتضای عقبه بهتر فکری خود میبایست با حفظ اعتدال و فاصله گرفتن از افراط و تفریطها، مسیر صحیح پیگیری مطالبات زنان را پیش پای جامعه کنونی بگذارد. فعالیت جریان اسلامی در دو محور ضروری بهنظر میرسد:
اول آنکه میبایست موضع خود را نسبت به ظلمهای تاریخی علیه زنان روشن کند و هرگونه اعتقاد به فرودستی زنان در مقام انسانی را - که در برخی متون تاریخی قابل ملاحظه است - مبتنی بر منابع دینی مورد طرد و نقد قرار دهد. متأسفانه در قرون اخیر، ضعف و افول اخلاق و معارف دینی در کشورهای مسلمان و فاصله گرفتن مردان از الگوهای رفتاری بزرگان دین، باعث بروز بیعدالتیهایی در مورد زنان میشود. تأسفآورتر آنکه روحیه تفوقجویی و استیلاطلبی خرده فرهنگ مردان ایرانی، مورد نقد و اعتراض بزرگان و جامعه اسلامی قرار نگرفت - اگرچه در منابع دینی و کتب بزرگان دین مورد اشاره باشد - و همین زمینهها سبب شد تا ورود مطالبات فمنیستی به ایران مورد استقبال دختران و زنان ما قرار گیرد و در پی کسب جایگاه حقیقی خود، دنبالهرو جریاناتی باشند که به هیچروی نسبتی با تفکر و فرهنگ اصیل ایرانی - اسلامی نداشته و معمولا دروازههای هجوم فرهنگ غرب تلقی میشوند.
در محور دوم نیز جبهه مطالبات اسلامی حقوق زنان میبایست با اقدام به شفافسازی و تفکیک مطالبات فمنیستی از مطالبات اسلامی حقوق زنان، آن را تبیین وتشریح کند. ممکن است برخی جریانات فکری یا حتی افرادی مدعی شوند که ظرفیتهای دینی برای طلایهداری یک جریان فکری و اجتماعی مطالبات اسلامی حقوق زنان کافی نیست و معارف و احکام دینی نمیتوانند چنین ظرفیتی را فراهم آورند. در پایان، برای روشن شدن امکانات دینی در پیگیری مطالبات حقوق زنان، به ذکر برخی موارد تاریخی اشاره میشود.
در این قسمت تلاش میشود بهصورت فهرستوار و گذرا اشارهای به اصلاحات پیامبر اسلام(ص) در حوزه مسایل زنان در اجتماع داشته باشیم.
- دختران حق انتخاب شوهر نداشتند: در یک جریان تاریخی، اختلافی میان پدر و دختری در انتخاب شوهر بهوجود میآید.دختر به محضر حضرت رسول(ص) شکایت میبرد و پیامبر بر حق انتخاب شوهر توسط دختر و عدم تحمیل نظر والدین - در عین محترم دانستن آن - تأکید میکنند.
- رسمی تحت عنوان «شغار» در جامعه حاکم بود که براساس آن، زنان و دختران یک خانواده با خانواده دیگر معاوضه میشدند و معمولا در این میان، اغراض سیاسی و اجتماعی مؤثر بوده است. پیامبر این رسم را منسوخ کردند و در اینخصوص فرمودند: لاشغار فیالاسلام، یعنی: شغار در اسلام وجود ندارد.
- مهر دختران بهعنوان حقالزحمه پدران در تربیت دختران تلقی میشد و متعلق به پدر دختر بود. اسلام مهریه را بهعنوان هدیه مرد به همسر و نشان صداقت مرد به زن، تحکیم کرد.
- زنان بهعنوان ارث از سوی مردان باقی میماندند و به ورثه تعلق داشتند. اسلام این رویه را محکوم و ممنوع اعلام کرد: یا ایها الذین آمنوا لایحل لکم اَن ترثو النساء، یعنی: ای مؤمنان بر شما حلال نیست که زنان را به ارث ببرید.
- استقلال کامل اقتصادی به زنان داده شد تا در آنچه کسب میکنند حق مالکیت داشته باشند: للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن، یعنی: مردان بر آنچه کسب می کنند حق دارند و زنان نیز بر آنچه کسب میکنند حق دارند.
- زنان دارای حق ارث شدند: للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان والا قربون، یعنی: مردان بر آنچه از پدران و نزدیکان باقی میماند حقی دارند و زنان نیز بر آنچه از پدران و نزدیکان باقی میمانند حقی دارند.
- اسلام چند شوهری را منسوخ میکند و چند زنی را - به شرط رعایت عدالت - محدود به چهار زن میکند. در این خصوص اسلام بهدلیل یک اصل جمعیتشناختی و تاریخی مبنی بر اینکه همیشه تعداد زنان آماده به ازدواج بیش از مردان است و خصوصا آنکه در مواقع جنگ و بلایا و... این مسئله شدت مییابد، چند زنی را محدود به چهار زن و به شرط رعایت عدالت مجاز میداند. البته شرایط رعایت عدالت را آنچنان دشوار میکندکه می فرماید: لن تستطیع اَن تعدلوا، یعنی: هرگز نمیتوانید به عدالت رفتار کنید. در ادامه می فرماید: ان خفتم اَن لا تعدلوا فواحدة، یعنی: اگر میترسید که بهعدالت رفتار نکنید به یک زن اکتفا کنید. بنابراین با توصیههای مکرر مسئله چند زنی را محدود به موارد و شرایط خاص میکند.
در ذیل به بخشی از توصیههای رسول اکرم درخصوص رعایت احترام و شأن زن اشاره میشود:
جبرییل پیوسته مرا به زنان سفارش میکرد تا آنکه گمان کردم که بر شوهر جایز نیست به زن « اُف» بگوید.
زنان را جز شخص کریم، تکریم نمیکند و جز شخص پست مورد اهانت قرار نمیدهد.
بهترین شما، مهربانترین نسبت به همسران و دخترانش است.
بهترین شما کسی است که خیرش در حق زنش بیشتر باشد.
به مردان توصیه میفرمودند: هنگامی که به منزل میآیید، هدیهای برای اهل خانه بخرید و در تقسیم آن ابتدا از دخترانتان شروع کنید.
دختران را ناپسند ندارید که آنان مونس شمایند.
دختر گلی است که میبویید و روزی او بر عهده خداوند است.
درخصوص ظرفیتها و قابلیتهای یک جریان یا ایدئولوژی برای ایجاد حرکت و انجام اصلاحات، لازم است تا جریان موردنظر در دو محور مورد بررسی قرار گیرد:
1- جهانبینی، تفکرات و اندیشهها؛
2- روششناسی و منابع.
بررسی این امکانات و قابلیتها فرصتی مناسب برای شرح و بسط نیازمند است، اما به اجمال اشارهای در اینخصوص خواهیم داشت.
امروز و پس از گذشت قرنها از تحولات فلسفی تمدن غرب، آخرین تحولات در حوزه فلسفی علم، حکایت از ناتوانی و ضعف علوم بشری در شناخت حقایق و حتی واقعیتهای تجربی دارد و در نتیجه معرفت بشری هم در حوزه علوم انسانی و هم در حوزه علوم تجربی به نسبیتی منجر شده است که در دام چنین نسبیتی تنها عملگرایان (پراگماتیستها) راه خود میروند.
ضعف اصلی معرفت بشری عدم اتصال به منبع محکم و قابل اطمینانی است تا آن را منشا استخراج معارف و قوانین خود قراردهد.
بنابراین فلسفه غرب در هر دورهای و با اتکای به یکی از منابع بشری (عقل یا طبیعت) به بنبست معرفتی رسید و در عصر کنونی و با ظهور حلقه دین، مکتب ادینبورا و سایر مکاتب مرتبط پشتوانههای معرفت بشری ما مورد تردید قرار گرفته است.
اما به اجمال؛ دین اسلام بهواسطه اعتماد به یک منبع غیربشری و مطمئن بهلحاظ تحریفناپذیری - قرآن - و همچنین روش اجتهادی در استنباط احکام و قوانین معتبرترین و مطمئنترین روششناسی را در دستیابی بهحقیقت پیشپای بشریت گذاشته است
منبع : هفته نامه پنجره